( 828)رو به آتش کرد شه، کای تند خو |
|
آن جهان سوز طبیعی خوت کو |
( 829)چون نمیسوزی؟ چه شد خاصیّتت؟ |
|
یا زبخت ما دگر شد نیّتت؟ |
( 830)مىنبخشایى تو بر آتش پرست |
|
آن که نپرستد ترا او چون برست |
( 831)هرگز اى آتش تو صابر نیستى |
|
چون نسوزى چیست قادر نیستى |
( 832) چشم بند است این عجب یا هوش بند |
|
چون نسوزاند چنین شعلهى بلند |
( 833)جادویى کردت کسى یا سیمیاست |
|
یا خلاف طبع تو از بخت ماست |
این ابیات باز گشت به داستان پادشاه یهود است وقص? اصحاب اُخدود که در بیت 743 آغاز شده است.
خوت: یعنی خویت، خوی تو .
دگر شد نیّتت: یعنی عادت تو تغییر کرده است.
چشم بند: عمل چشم بندى و تردستى و حقه بازى، افسونى که بدان چشم مردمان را ببندند، پارچه یا هر چیز که بر چشمهاى گاو خراس بندند.
هوش بند: حیله، جادو، عمل بىکار کردن هوش و عقل که مولانا بر قیاس چشم بند ساخته است.
سیمیا: قدرت انجام کارهای خارق العاده.
( 828) شاه جهود رو به آتش نموده گفت: اى آن که در سوزاندن چابک و چالاک بودى آن عادت طبیعى جهان سوز تو کجا رفت.( 829) چرا نمىسوزانى خاصیت تو چه شد شاید از بد بختى ما عادت تو تغییر کرده است.( 830) تو که به آتش پرست رحم نمىکنى چه شد کسى را که از پرستش تو استنکاف دارد نمىسوزانى؟( 831) اى آتش تو هیچ گاه در انجام خاصیت طبیعى خویش خود دارى نمىکردى چطور نمىسوزانى چه شده که نمىتوانى وظیفه ذاتى خود را انجام دهى.( 832) این چشم بندى است یا هوش بندى؟ این شعله که سر بر آسمان کشیده چرا نمىسوزاند؟( 833) کسى تو را جادو کرده یا علم سیمیا بکار برده یا از بخت بد ما تو بر خلاف طبع عمل مىکنى؟
( 834)گفت آتش من همانم ای شَمَن |
|
اندرآ ،تا تو ببینی تاب من |
( 835)طبع من دیگر نگشت و عنصرم |
|
تیغ حقّم، هم به دستوری بُرم |
( 836)بر در خرگه سگان ترکمان |
|
چاپلوسی کرده پیش میهمان |
( 837)ور به خرگه بگذرد بیگانه رو |
|
حمله بیند از سگان شیرانه او |
( 838)من زسگ کم نیستم در بندگی |
|
کم زتُرکی نیست حق، در زندگی |
شمن: یعنی بت پرست،به راهبان بودایی نیز گفته می شد.اصل واگه از زبان سنکریت است.
تاب: به معنی تف وگرما وسوزندگی است.
به دستوری بُرم: یعنی طبق اراده و مشیّت حضرت حق کار مىکنم.
بیگانه رو: کسی که رویش حکایت از بیگانگی می کند.
( 834) از آتش صدا بلند شد که من همانم که بودم من آتشم تو بیا داخل شو تا ببینى چگونه مىسوزانم. ( 835) طبیعت من تغییر نکرده و عنصر من همان است که بود من شمشیر خدایى هستم و بر طبق اراده او کار مىکنم.( 836) ندیدهاى که بر در خیمههاى ترکمن سگها پیش مهمانان چاپلوسى مىکنند. ( 837) و اگر بیگانهاى از نزدیک خیمه عبور کند همین سگهاى مهربان و چاپلوس مثل شیر درنده حمله مىکنند.( 838) من در بندگى از سگ کمتر نیستم و حق از یک ترکى در نظم امور کمتر نیست.
از سخن مولانا استفاده میشود که اشیاء و موجودات بهطورکلی بیواسطه مستند به حقاند، چون، اراده کند سوزاندن را از آتش میگیرد. آتش بهخودیخود سوزاننده نیست و آنچه از آتش سر میزند در واقع فعل حق است. به گفتهْ استاد فروزانفر این سخن مولانا ،برگرفته از عقاید اشاعره می باشد.چرا که مطابق نظر اشعریان و صوفیان جمیع ممکنات بدون واسطه مستند بحق است و هر چه در وجود مىآید تحت تاثیر قدرت اوست و حق تعالى قادر و مختار است و هیچ چیز بر او واجب نمىشود و حوادثى که متعاقب یکدیگر وقوع مىپذیرد براى آنست که عادت بر آن جارى شده و میانهى آنها علاقهاى وجود ندارد و فى المثل سوختن که از آتش بظهور مىرسد و یا رفع عطش که از خوردن آب حاصل مىگردد بدان سبب نیست که آتش یا آب بخودى خود مىسوزاند و یا تشنگى را مرتفع مىسازد بلکه حق تعالى عادت بر این قرار داده است که این نتیجه از آب و آتش بظهور رسد و هر گاه اراده کند آتش و آب این خاصیت را ندارد و ممکن است که چیزى با آتش تماس پیدا کند و نسوزد و یا سوختن بدون تماس با آتش بظهور رسد و معنى اجراء عادت آنست که فعلى از حق بنحو مکرر حصول یابد خواه بصورت دوام و یا اکثریت و اگر آن فعل دائما یا بنحو اکثریت صادر نشود آن را خارق عادت مىگویند، مولانا در این ابیات نظر بدین عقیده دارد و تمثیل آتش بسگ ترکمان براى آنست که سگ میان آشنا و بیگانه فرق مىگذارد و از وى دو فعل مخالف صادر مىگردد و همچنین آتش پیوسته سوزنده نیست چنان که ابراهیم را نسوزانید و دوست از دشمن باز شناخت زیرا مسخر فعل و ارادهى حق تعالى است و سوختن، اثر طبیعى و لازم جدا نشدنى و انفکاک ناپذیر آن نیست.[1]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |